ساربانا مهلتی دارم در این جا مشگلیرفته از دستم گلی از وی نبردم حاصلی اندر این دشت بلا رفته زدستم نوگلیمن حسین باوفا آرام جان گم کرده ام ساربان بهر خدا یک ساعتی آهسته تراندر این دشت بلا گم گشته از من تاج سر یعنی یک دنیا برادر از من خونین جگراندر این صحرا ززجور گوفیان گم کرده ام ساربانا مهلتی تا تابر سر نعش حسینراز دل گویم ببارم خون دل از هردو عین در عزایش عالمی را پکنم از شور و شینمن برادر در میان,ساربانا ...ادامه مطلب